5 ماهگی محمد طاها
سلام عشقم اومدم دوباره از شیرین کارای عسلم بنویسم هر روز که میگذره بیشتر عاشقت میشیم تو میخندی و ما رو غرق در شادی میکنی بابایی وقتی از سرکار برمیگرده وقتی که تو یه لبخند بهش میزنی تمومه خستگی هاش از یادش میره. وتی هرکدوم از ما بلند میشیم که به کارمون برسیم دستاتو باز میکنیو ذوق میکنی که منو بغل کنین ما هم دلمون نمیادو بغلت میکنیم ولی اینجوری بدعادت میشی عزیزم رو زمین خودتم راحتری کلی هم میتونی ورجه ورجه کنی...بازم شبا زود به زود بیدار میشیو مامانو بیخواب میذاری از هردو ساعت یه بار بیدار میشی طوری که واست ساعت کوک کردن حتی نمیذاری یه دقیقه اینور انور شه بازم من خوشحالم که سالمیو شیرتو میخوری و ادا در نمیاری....خیلی خوب گردن میگیری ولی هنوز...
نویسنده :
زهرا نیک یار
14:23